حالت سیاه
29-04-2024
Logo
تربیت اسلامی - تربیت فرزندان در اسلام 2008 - درس (31-36) : تربیت اجتماعی -12ـ احترام به بزرگان
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 

سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعده‌ی امانت دار. بار خدایا ما را از تاریکی‌های نادانی و گمراهی به انوار معرفت و دانش و از لجنزارهای شهوات به بهشت برین بیرون ببر.

حیا بزرگ‌ترین دلیلی است که فرزندان ما را وادار به احترام بزرگان می‌کند:

هنوز در تربیت فرزندان و تربیت اجتماعی و موضوع احترام بزرگان قرار داریم. اما در این دیدار مبارک درباره‌ی دلیل بزرگی سخن می‌گوییم که فرزندانمان را وادار به احترام بزرگسالان می‌کند.
imageبزرگ‌ترین دلیلی که فرزندانمان را به احترام بزرگان وا می‌دارد این است که حیا را در آنان پرورش دهیم.

(( الحیاءَ من الإیمانِ ))
((حیا از ایمان است))

[بخاری ومسلم وابو داود وترمذی ونسائی ومالک از عبد الله بن عمر ]

یکی از لوازم احترام به بزرگان حیا می‌باشد و زیباترین ویژگی جوان و بلکه زیباترین ویژگی کودک حیا است.

(( الحیاءَ من الإیمانِ ))
((حیا از ایمان است))
(( الإیمان بضع وستون، أو بضع وسبعون شعبة، أفضلها قول لا إله إلا الله، وأدناها إماطة الأذى عن الطریق، والحیاءُ شُعْبَةٌ من الإیمان ))
((ایمان شصت و اندی یا هفتاد و اندی شعبه دارد. بهترین شعبه گفتن لا اله الا الله و پایین ترین شعبه برداشتن مانع از راه می‌باشد و حیا بخشی از ایمان است))

[بخاری ومسلم وابو داود وترمذی ونسائی از ابوهریره ]

حیا یک فضیلت و خجالت یک نقص است:

حیا یک فضیلت است اما خجالت یک عیب است. خجالت این است که از گرفتن حق خود خجالت بکشید. این خجالت است. خجالت یعنی این‌که از ابراز دیدگاه خود بترسید. خجالت یعنی شرم کردن از این‌که بگویید: خیر. نشانه‌ی مؤمن این است که بگوید خیر، آن هم بدون رودربایستی.
در زندگی مؤمن بله و نه وجود دارد. اگر چیزی باشد که خداوند را خشمگین کند و او را ناخشنود سازد و مخالف حکم شرعی باشد، با ضرس قاطع می‌گوید: خیر و هر کس همیشه بگوید آری، این کس که بتواند همه‌ی مردم را خشنود سازد منافق است. هر انسانی که دارای مبدأ هست کلمه‌ی خیر را استفاده می‌کند. خودتان را عادت دهید که به موارد خلاف اصول خود، خیر بگویید. آنچه با ارزش‌های شما و اخلاقتان در تناقض است. خودتان را عادت دهید که پسرتان را به گونه‌ای عادت دهید که وقتی برای گناهی دعوت می‌شود بگوید خیر. خیر.
برای همین حیا یک فضیلت است و خجالت یک عیب است. پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌فرماید:

(( یا عائشة لو كان الحیاء رجلاً لكان رجلاً صالحاً ))
((ای عائشه اگر حیا مردی بود یک مرد نیکوکاری می‌بود))

[طبرانی از عائشه ام المؤمنین ]

(( إن الفحش لو كان رجلاً لكان رجل سوء ))
((ناسزا اگر مردی بود یک مرد بدکاره‌ای می‌بود))

[ابو داود طیالسی از عائشه أم المؤمنین ]

به خدا گاهی کودکانی را می‌بینم که تربیت عالی یافته‌اند و از آنان یک سخن ناروا و یا حرکت ناپسند و زشت و یا کلمات ناپسند نمی‌شنوید. گاهی کودکی را می‌بینید که بر شوخی‌های منحرفانه پرورش یافته است. طوری تربیت شده که سخنان را به گونه‌ی تحمل ناپذیری به کار می‌برد.

کسی که فرزند خود را درست تربیت نماید محبوب است و کسی که سهل انگاری نماید منفور است:

به همین تناسب: اگر فرزند خود را درست تربیت نمایید محبوب هستید و اگر سهل انگاری نمایید منفور خواهید بود.
imageحیا حکم می‌کند نام عورت‌ها برده نشود. من این را یک شاخص می‌دانم. بیان نام عورت کار ناپسندی است و ناروا و زشت به شمار می‌رود. از قرآن کریم یاد بگیرید.

﴿ وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ ﴾
﴿و کسانی که عورت خود را حفظ می‌کنند* مگر بر همسران خود یا کنیزان خود که در این صورت ملامتی بر آنان نیست* و کسی که از این حد تجاوز کند﴾

(معارج )

تمام انواع انحرافات جنسی در این سخن خداوند متعال به کار رفته است که می‌فرماید:

﴿ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ ﴾
﴿ و کسی که از این حد تجاوز کند﴾

خداوند از نزدیکی شوهر با همسر خود این گونه تعبیر می‌کند:

﴿ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً ﴾
﴿ یا با زنان ملامسه کردید و آب نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید ﴾

(نساء: 43 )

از نزدیکی شوهر با زن این گونه تعبیر می‌کند:

﴿ فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفاً ﴾
﴿ وقتی با او در آمیخت باردار شد ﴾

(اعراف: 189 )

پیامبر صلی الله علیه وسلم دختری را دید که لباس نازکی بر تن داشت. فرمود: دخترم این لباس شکل استخوان‌هایت را نمایان می‌کند. آیا کلمه‌ی استخوان شهوت انگیز است؟ خیر، اما هر کلمه‌ای دیگر از نام اندام‌های زن شهوت بر انگیز است. به این ادبیات توجه کنید.
زنی از شوهرش شکایت می‌کرد و می‌گفت: شوهرم روز روزه است و شب نماز شب می‌خواند. چقدر این شکایت مؤدبانه است. شوهرم روز روزه است و شب نماز شب می‌خواند. این یک شکایت است. روز روزه می‌گیرد و شب نماز شب به پا می‌دارد. به من توجه نمی‌کند. وقتی پیامبر اکرم به او ارشاد فرمود که به همسر خود توجه کند، زن در روز بعد بازگشت و چنان که بانو عائشه می‌گفت: معطر و خوشحال آمد. به او گفت: چه شد؟ گفت: همان کاری که برای بقیه‌ی مردم می‌شود برای ما هم شد.

نظم در لباس پوشیدن و سخن گفتن نتیجه‌ی بزرگ تربیت فرزندان است:

به خدا سوگند وقتی سخنان زنان صحابی را می‌خوانم یا سخنان یاران رسول الله را می‌خوانم ادبیات بی نظیری را مشاهده می‌کنم. ممکن است پسرتان هرگز شما را نبیند که لباس خود را در آورید؟ پدر لباس خود را در اتاق خواب در می‌آورد. درب بسته است و فرزندانش می‌دانند که وقتی لباسشان را در بیاورند باید در اتاق خود آن را درآورند تا کسی آنان را نبیند. خانه منظم است. لباس‌ها گشاد است و برخی از خانه‌ها نیز نظمی در آن وجود ندارد.
بنابراین نظم در لباس پوشیدن و سخن گفتن وجود دارد و این یکی از بزرگ‌ترین نتایج تربیت فرزندان به شمار می‌رود که حق بزرگان را بشناسد. شناخت حق بزرگان برایش ویژگی حیا را می‌آورد.

(( إنَّ لِكُلَّ دینِ خُلُقا، وخُلُقُ الإسلام الْحیاءُ ))
((هر دینی اخلاقی دارد و اخلاق اسلام حیا است))

[مالک از مرسل زید بن طلحه ]

مؤمن حیا می‌کند. حتی خداوند از این‌که چیزی از او بخواهید و بخواهد شما را ناامید کند، شرم دارد.

(( إِنَّ رَبَّكُمْ حَیِیٌّ كَرِیمٌ، یَستَحی من عبده إذا رَفَعَ إلیه یدیه أنْ یَرُدَّهُما صِفْرا خَائِبَتَیْنِ ))
((پروردگار شما بسیار با حیا و بزرگوار است و شرم می‌کند از این‌که بنده‌اش دستانش را به سویش دراز کند و او آن را خالی باز گرداند))

[ابو داود وترمذی از سلمان فارسی ]

﴿ یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْكُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْآتِكُمْ وَرِیشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَیْرٌ ذَلِكَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ ﴾
﴿ ای فرزند آدم، برایتان پوششی نازل نمودیم که عورت‌های شما را پوشیده نگه می‌دارد و برای شما زینتی است ولی بهترین جامه تقوا است این از نشانه‌های قدرت خدا است، باشد که متذکر شوند ﴾

(اعراف )

یعنی شیطان لباس آن دو را از تن آنان در آورد در حالی که فرشتگان دستور به پوشش می‌نمودند. نشانه‌ی ایمان لباسی است که او را می‌پوشاند. نشانه‌ی سرکشی، انحراف، فساد، فجور و برهنگی است و این زمان زمان برهنگی یا زمان لباس‌هایی است که اندام را نمایان می‌کند.

وادار کردن کودک به احترام بزرگان:

وقتی به فرزندتان یاد دهید که با حیا باشد با این کارتان او را وادار به احترام به بزرگان کرده‌اید. سیدنا علی جوان بود. سیدنا ابوبکر وارد شد او برخاست و وی را به جای خود در کنار رسول الله نشاند و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از این حالت بسیار مأثر گشت و فرمود:

(( لا یعرف الفضل لأهل الفضل إلا أهل الفضل ))
((تنها اهل فضل فضیلت اهل فضل را می‌دانند))

گاهی کودکی را می‌بینید که در اتوبوس نشسته است. مرد بزرگسالی وارد می‌شود و با خود وسایلی دارد. کودک از خانواده‌اش یاد نگرفته است که برای این پیرمرد بلند شود. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است:

(( ما أكرم شاب شیخاً لِسنِّه إِلا قیَّضَ اللهُ لهُ مَن یُكرمهُ عندَ سِنِّه ))
((هرگاه جوانی پیرمردی را به خاطر سن وی اکرام کند خداوند کسانی را برایش فراهم می‌کند که در همان سن در خدمت او باشند))

[ترمذی از انس بن مالک ]

بخاری و مسلم از ابو سعید رضی الله عنه روایت می‌کند که گفته است:

(( لقد كنتُ على عهدِ رسولِ الله صلى الله علیه وسلم غُلاماً، والنبی یسأل سؤالاً، والغلام یعرف الجواب، لكنه یخجل ویستحی من أن یتكلم لوجود من هو أسن منه ))
((درزمان رسول الله صلی الله علیه وآله پسری بودم. پیامبر سوالی می‌پرسید. پسر پاسخ را می‌دانست. اما به دلیل وجود افراد بزرگ‌تر از خود از پاسخ دادن خجالت می‌کشید و شرم داشت))

[شیخین از ابوسعید]

از جمله ابزارهای تربیت موفق احترام گذاشتن به کودک است:

imageبه خدا چیز زیبایی است! به تعبیر محلی گاهی کودکی را می‌بینید که بدون آن‌که از او بخواهید در مجلسی که بزرگان و پیرمردان و صحبت کنندگان نشسته‌اند، سخن می‌گوید. چه زیباست که پدر از فرزندش بخواهد که سخن بگوید. در مقابل من نیز می‌خواهم که شخصیت کودک نمایان شود. اجازه دهید سخن بگوید و به او گوش دهید. پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرماید:

(( من كان له صبی فلیتصابَ له ))
((کسی که کودکی دارد با او کودکانه برخورد کند))

[ الجامع الصغیر از ابومعاویه]

احترام گذاشتن به کودک از ابزارهای تربیتی موفق است. اما او را عادت دهید پس از کسب اجازه سخن بگوید. عادت دهید با آگاهی دقیق از موضوع سخن بگوید نه این‌که درباره‌ی چیزی که نمی‌داند نظر دهد.
از بانو عائشه روایت است که می‌گفت:

(( ما رأیت أحداً أشبه سمتاً وهدیاً برسول الله صلى الله علیه وسلم من فاطمة، بنت رسول الله صلى الله علیه وسلم فی قیامها وقعودها، قالت: وكانت إذا دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم قام إلیها ))
((کسی را از فاطمه شبیه‌تر به پیامبر صلی الله علیه وآله از نظر رفتار و کردار ندیدم. در نشست و برخاست خود دختر او بود. می‌گفت: هر وقت نزد پیامبر صلی الله می‌آمد پیامبر برایش بلند می‌شد و نزد او می‌رفت ))

[حاكم از عائشه أم المؤمنین ]

کدام پدر برای دختر خود بر می‌خیزد؟ دختر بسیار با ارزش است. او از نظر ویژگی‌ها، شکل و قیافه، فروتنی و محبت خود نزدیک‌ترین شخص به پدرش بود.

(( وكانت إذا دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم قام إلیها فقبلها، وأجلسها فی مجلسه، وكان النبی صلى الله علیه وسلم إذا دخل علیها قامت من مجلسها فقبلته وأجلسته فی مجلسها، ما رأیت أحداً أشبه سمتاً وهدیاً برسول الله صلى الله علیه وسلم من فاطمة ))
((وقتی نزد پیامبر می‌رفت پیامبر برایش بلند می‌شد و او را می‌بوسید و او را در جای خود می‌نشاند و پیامبر هر وقت نزد او می‌رفت فاطمه بر می‌خاست و پدرش را می‌بوسید و او را در جای خود می‌نشاند. هیچ کس را شبیه‌تر از فاطمه به پیامبر نیافتم))

[حاكم از عائشه أم المؤمنین ]

اما سؤوال ظریف این‌جا است که ای پیامبر این چه تربیتی است که خداوند تو را بدان آراسته است؟ می‌فرمود:

(( أدبنی ربی فأحسن تأدیبی ))
((پروردگارم مرا ادب نمود و بسیار نیک تربیت نمود.))

[الجامع الصغیر از ابن مسعود ]

ادب و حیا دو عامل اساسی تشخیص مؤمن از فاسق:

باور کنید برادران، اگر مؤمن باشید، مؤمن راستین، اگر سخن نمی‌گویید باید در نشستن ادب داشته باشید. در نگاه ادب داشته باشید. به کتاب برادرتان نگاه نکنید. شخصی دوستش را در دفترش ملاقات می‌کند. برگه را می‌خواند. کتاب را باز می‌کند. عاقلانه نیست! این دفتر همه رازهای او است. از دفتر او فاصله بگیرید. روی صندلی دیگری بنشینید. فقط در او می‌نشیند. برگ‌هایش را ورق می‌زند. شاید کشو را باز کند. این از ادب به دور است. کسی که بدون اجازه به کتاب دوست خود نگاه کند. پیامبر اکرم از این‌که انسان به کتاب برادرش نگاه کند نهی شدید فرموده است.
وجه تمایز مؤمن چیست؟ مؤمن و فاسق هر دو چشم دارند. گوش دارند. بینی و دهان دارند و سخن می‌گویند. دو دست و پا نیز دارند. وجه تمایز اصلی مؤمن چیست؟ ادب، حیا، سخنان، حرکات و سکناتش می‌باشد. تمام این‌ها در قالب ادب قرار می‌گیرد. پدر فهیم پسرش را با ادب تربیت می‌کند.
اکنون چگونه کودک باید احترام بزرگان را داشته باشد؟ یاران پیامبر به ایشان احترام بسیار می‌گذاشتند. هر وقت در حضور او می‌نشستند گویا پرندگان بر روی سرهایشان نشسته اند. طالب علم همیشه نیاز به ادب دارد.

بخش‌هایی از ادب پیامبر اکرم:

گوشه‌هایی از ادب پیامبر اکرم که در مجلسی حضور داشت:

(( فأقبل أبوه من الرَّضاعة، فوضع له بعضَ ثَوْبِهِ، فقعد علیه، ثم أقبلت أمُّه من الرَّضاعة ـ حلیمة السعدیة ـ فوضع لها شقَّ ثوبه من جانبه الآخر، فجلَسَتْ علیه، ثم أقبل أخوه من الرضاعة، فقام النبی صلى الله علیه وسلم، فأجْلَسَهُ بَیْنَ یَدَیْه ))
((پدر رضاعی‌اش آمد. عبایش را برای وی پهن فرمود. او بر آن نشست. سپس مادر رضاعی‌اش حلیمه‌ی سعدیه آمد. ایشان بخش دیگر عبایش را برای او پهن فرمود. او بر آن نشست. سپس برادر رضاعی‌اش آمد. پیامبر برخاست و او را در مقابل خود نشاند.))

[ابو داود از مرسل عمر بن السائب ]

imageآیا این ادب را می‌بینید! پدر رضاعی، مادر و برادر رضاعی ایشان.
سیدنا سعد بن معاذ سرور قوم خود بود. وقتی نزد پیامبر صلی الله رفت به قومش ازانصار فرمود:

(( قوموا إِلى سیّدِكم - أو قال: خیرِكم ))
((برای سرور خود- یا فرمود: بهترین خود برخیزید))

[بخاری ومسلم وأبو داود از ابو سعید خدری ]

از انسان‌های پایبند به خوبی پذیرایی کنید و با سخنان مؤدبانه با آن‌ها گفت‌وگو نمایید. این از ادب است. همیشه پدر متوجه نیست. اگر پدر مؤدب باشد پسر نیز مؤدب است. این خانه دارای ادب، حیا و خجالت است. در آن به بزرگ‌تر احترام می‌شود. در آن به انسانی که اندکی بزرگ‌تر هست نیز احترام می‌شود.

لقب‌های مناسبی که پیامبر اکرم بر یاران خود می‌گذاشت:

یک نکته‌ی بسیار ظریف وجود دارد: پیامبر صلی الله علیه وسلم خورشیدی بود و با وجود این برجسته‌ترین یاران پیرامون او بودند. مثلا درباره‌ی عمر فرمود:

(( لو كانَ بعدی نبیّ لكانَ عمرَ بن الخطاب ))
((اگر پس از من پیامبری می‌بود عمر بن خطاب بود))

[ترمذی از عقبه بن عامر ]

درباره‌ی صدیق؟ درباره‌اش فرمود: او هرگز به من بدی نکرد و:

(( لو كنت متخذاً من العباد خلیلاً لكان أبو بكر خلیلی ))
((اگر قرار بود از بندگان دوستی برگزینم دوست من ابوبکر بود))

[ابن إسحاق از یکی از افراد آل أبی سعید بن المعلى ]

علی؟ در باره‌اش می‌فرماید:

(( أنا مدینة العلم وعلی بابها ))
((من شهر علم هستم و علی دروازه‌ی آن است))

[طبرانی در الكبیر از ابن عباس]

ابوعبیده؟ درباره اش می‌فرماید:

(( أمین هذه الأمة ))
((امانت دار این امت است))

[ابن حبان از عبد الله بن مسعود ]

خالد؟ درباره‌ی او می‌فرماید:

(( سیف من سیوف الله ))
((یکی از شمشیرهای خداوند))

[ترمذی از ابوهریره ]

به همین تناسب یارانش به او احترام می‌گذاشتند و او را بزرگ می‌شمردند و در برابر او ادب را رعایت می‌کردند و او قدر آنان را می‌دانست.

از لازمه‌های ادب این است که پسر قدر پدرش را بداند:

به همین تناسب: وقتی پسرتان را به شکل عالی ادب می‌کنید از لازمه‌های این ادب این است که قدرتان را بداند، بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم جوانی را با پدرش دید و فرمود:

(( فلا تمش أمامه، ولا تجلس قبله، ولا تدعه باسمه، ولا تستسب له ))
((جلوتر از او راه نرو و پیش از او ننشین و او را با نام صدا نزن و کاری نکن که او را دشنام دهند))

[طبرانی از عائشة أم المؤمنین رضی الله عنها ]

مثلا: از جمله مراعات ادب با یاران زمانی بود که هر وقت سعد بن ابی وقاص وارد می‌شد ایشان می‌فرمود:

(( هذا خالی فلیرنی امرؤ خاله ))
((این دایی من است. هر کس می‌تواند دایی خود را به من نشان دهد))

[ترمذی از جابر بن عبد الله ]

در میان یاران تنها به سعد بن ابی وقاص نسبت فدایت شوم را بیان فرمود:

(( ارْمِ سَعْدٌ فِدَاكَ أَبِی وَأُمّی ))
((ای سعد پدر و مادرم فدایت شوند تیر بزن))

[شیخین از علی بن أبی طالب ]

این لقب‌های شایسته‌ای است که پیامبر بر یارانش می‌گذاشت و خودش یک خورشید بود. در کنار خورشید، ستارگان دیده نمی‌شوند. باری یک عبارت خواندم: تلاش‌های بیهوده‌ای که ستارگان انجام می‌دهند تا در مقابل خورشید خودنمایی کنند. پیامبر صلی الله علیه وآله وسم به ستارگان اجازه داد پیرامون او بدرخشند و با وجود او نورافشانی کنند و این از ادب والای او سرچشمه داشت.

خلاصه‌ای درباره‌ی سیدنا کعب بن مالک

می‌خواهم خلاصه‌ای درباره‌ی سیدنا کعب بن مالک برایتان بیان کنم. داستان عقب افتادن او از رسول الله در جنگ تبوک. وقتی از رسیدن به پیامبر عاجز ماند و بسیار اندوهگین شده بود پیامبر چگونه با او برخورد کرد. وقتی پیامبر را ندید و بازگشت بسیار اندوهگین‌تر شد. چه گفت؟ وقتی منافقان که بیش از هشتاد تن بودند به حضور پیامبر آمدند تا عذرخواهی نمایند و بهانه‌های بسیار خوبی نیز می‌آوردند و پیامبر بهانه‌هایشان را قبول می‌کرد. کعب آمد و با خود گفت: من در جدل و بحث مهارت دارم. من توانایی بسیار زیادی برای قانع کردن او دارم و اگر بخواهم از خشم او در امان بمانم می‌توانم. یعنی می‌توانم بهانه‌ی محکمی بیاورم و از خشم او نجات پیدا کنم. اما گفت: اگر از خشم او در امان بمانم باید به توحید بنگرم که خداوند او را نسبت به من خشمگین می‌نماید.

پسر از کارهای پدرش یاد می‌گیرد نه از سخنانش:

image
ای برادران، بار دیگر تأکید می‌کنم که پدران و مادران اگر آراسته به ادب باشند فرزندانشان در نتیجه‌ی آن قطعاً مودب خواهند بود. به این صحنه توجه کنید:
ابن عساکر از ابی عمار روایت کرده که چارپایی به زید بن ثابت نزدیک شد تا سوار شود. ابن عباس رضی الله عنه افسار آن را گرفت. زید گفت: ای پسر عموی رسول الله دور شو. ابن عباس پسر عموی رسول الله، زید بن ثابت هم صحابی ولی عالم است. ابن عباس می‌گوید: امر شده‌ایم که با بزرگان و علمای خود چنین رفتار کنیم. زید بن ثابت گفت: دستت را به من نشان بده. وی دستش را بیرون آورد و او دستش را بوسید. گفت: ما هم امر شده‌ایم با اهل بیت پیامبرمان چنین کنیم. او چارپا را برایش نگه داشت و دومی دست وی را بوسید.
شما وقتی می‌بینید بزرگان ادب دارند شما نیز پیش از آن‌که از سخنانشان یاد بگیرید از کارهایشان می‌آموزید. این یک نصیحت برای تمام پدران است. پایبند باشید. با اخلاق باشید تا در سراسر خانه آثار ادب و احترام را ببینید.

 

از جمله موارد احترام به بزرگان توجه به پدر و مادر تا آخرین لحظه است:

برادران بزرگوار، ما به این نتیجه رسیدیم که بزرگ کیست. بزرگسال است. ما در اسلام خود عاداتی نیکو داریم که در هیچ جای جهان نمی‌بینید. انسان هر چه بیشتر به سن بالا برسد بیشتر نزد فرزندانش می‌ماند. اما در جهان غرب به محض ناتوان شدن به خانه‌ی سالمندان برده می‌شود. هیچ چیزی این پیر را به اندازه‌ی بودن در میان فرزندان و نوه‌هایش شادمان نمی‌کند. اگر به خانه‌ی سالمندان پنج ستاره نیز برده شود احساس می‌کند خوار شده است.
بنابراین توجه به پدر و مادر تا آخرین لحظات از موارد احترام بزرگسالان به شمار می‌رود. و اگر خداوند یکی از ما را توفیق دهد که تا پایان عمر به پدر و مادر خود نیکی کند این مایه‌ی خوشبختی است.
برادران، برای انسان والا مقام نیز مانعی وجود ندارد. به این نتیجه رسیدیم که بزرگ یعنی بزرگسال و بزرگ یعنی عالم بزرگ و کسی که دارای مقام بالا باشد.
در یک شهر یک ناحیه وجود دارد. این ناحیه مدیر دارد. جوان اما خوش اخلاق است و منافع عموم را دوست دارد و به تمام مردم خدمت می‌کند. باید به او احترام شود و بزرگ داشته شود. در مسجد راه برای او باز شود. ادب مساله‌ی بسیار خوبی است. جامعه‌ی ما مسلمانان جامعه‌ی مؤدبی است. جامعه‌ای که کوچکان به بزرگان احترام می‌گذارند. جامعه‌ای که بزرگان با خردسالان مهربان هستند و جامعه‌ای به هم پیوسته است.
برادری که در آمریکا زندگی می‌کرد به دیدار من آمد و به من گفت: شما چگونه زندگی می‌کنید؟ در زندگی انسان‌ها سختی‌های فراوانی وجود دارد اما شما همدیگر را دوست دارید و به یکدیگر احترام می‌گذارید.
من به کشورهای زیادی مسافرت نمودم. برخی از کشورهای اسلامی جهان بیش از حد تصور به یکدیگر احترام می‌گذارند و افراد بزرگسال بیش از حد مورد احترام هستند.
به پدران ما یا پدران پدران ما بنگرید. اکنون پدر در شهر ساکن است. در یک محله‌ی پیشرفته و خانه‌اش بسیار گران است. خانه‌اش را می‌فروشد و با آن چهار خانه در روستا می‌خرد و فرزندانش را ازدواج می‌دهد. این کار نادرست است.
برادری در فرانسه برایم تعریف می‌کرد: جوانی را بر لب رود سن در پاریس دیدم. دوست داشتم با او گف‌وگو کنم. از او پرسیدم: به چه می‌اندیشی؟ به خدا سوگند! به او گفت: به کشتن پدرم می‌اندیشم. به او گفت: چرا؟ به او گفت: دختری را دوست داشتم و او وی را از من گرفت.
تمام هم و غم پدر این است که فرزندانش را ازدواج دهد. اما وقتی در مجلس عقد و عروسی آنان حاضر می‌شویم احساس می‌کنم پدر عید دارد. پسرش را همسر داده است. دخترش را شوهر داده است. پدر بودن بسیار ارزشمند است.
برادری در آمریکا بود برایم تعریف می‌کرد: دوستِ پسرم مرا ملاقات کرد. پسرش جوان مهربانی بود و دوستش سیاه پوست بود. باری آن سیاه پوست را برای دیدنش دعوت کرد. وقتی پسر وارد خانه شد دست پدر و مادرش را بوسید. این سیاه پوست ادب والایی را مشاهده نمود. مادر به خاطر محبت پسرش برایشان غذایی آماده کرد. در نهایت گفت: این جوان اسلام آورد. این چه اسلامی است؟ به خدا سوگند ما آداب بسیار والایی داریم.

مهم این نیست که پدر فقط محترم باشد بلکه باید محبوب نیز باشد:

image
می‌خواهم یک نکته به شما بگویم: پدر در فرهنگ اسلامی بسیار محترم است اما من اکنون خطاب به پدران و نیز مادران می‌گویم: همه پدران محترم هستند. در فرهنگ، در فرهنگ ما، دین ما و محیط ما محترم است. همه‌ی مادران نیز محترم هستند. اما مهم این است که نه تنها پدر محترم بلکه محبوب نیز باشد و مادر نیز نه تنها باید محترم باشد بلکه محبوب نیز باید باشد. فرزندان پدران نیک آرزوی بودن او را می‌کنند.
من داستان‌های بسیاری می‌شنوم. اگر پدر نسبت به فرزندانش بخیل و سنگدل باشد و فرزندانش را از همه چیز محروم کند اگر یک سرماخوردگی کوچک مبتلا شود و پزشک می‌آید و می‌گوید: چیزی نیست. آنان بسیار ناراحت می‌شوند. چطور مسأله‌ای نیست؟ آنان آرزو داشتند او بمیرد چگونه می‌گویی مسأله‌ای نیست؟
اما اگر پدر مهربان و بزرگوار باشد و فرزندانش گرفتار زندگی خود باشند آنان آرزوی زندگی او را دارند و من این جمله را می‌گویم: ای پدر! مهم این است که فرزندانتان آرزوی زنده بودن شما را داشته باشند و هرگز نخواهند که بمیرید. پدر نیکوکار، محترم و محبوب است و فرزندانش آرزوی زندگی‌اش دارند و پدر سنگدل و بخیل محترم است، اما محبوب نیست و فرزندانش آرزوی مرگ او را دارند.

احترام بزرگسالان یا بزرگان دینی یا والامقام از آداب اسلامی است:

اکنون اگر بزرگسال، عالم دینی یا والا مقامی را احترام نمایید این از آداب اسلامی به شمار می‌رود.
پیامبر خطاب به قیصر پادشاه روم چه گفت؟ به بزرگ روم... او از نظر رسول الله بزرگ نیست اما زیرکی و باهوشی و سیاست این را اقتضا می‌کند.
ایشان صلی الله علیه وآله به کودکان سلام می‌کرد و با آنان شوخی می‌نمود و همراه آنان می‌رفت و آنان را برای سوار شدن به شتر دعوت می‌کرد. کودک وقتی ایشان را با این اخلاق می‌دید او را دوست می‌داشت. یعنی امیدوارم که فرزندانتان شما را بسیار دوست داشته باشند و همزمان ادب را نسبت به شما رعایت کنند.
انسان با ادب والا می‌گردد و اندکی پیش گفتم: وقتی از پیامبر در باره‌ی این ادب سئوال شد، فرمود:

(( أدبنی ربی فأحسن تأدیبی ))
((پروردگارم مرا ادب کرده و نیکو ادب کرده است))

[جامع صغیر از ابن مسعود ]

هم‌چنین برایتان بیان نمودم که اسلام عقیده، عبادت، معاملات، و آداب است و آداب یک چهارم این دین است.

ادب والایی که پیامبر صلی الله علیه وآله به آن آراسته بود:

اگر ادب والایی که پیامبر صلی الله علیه وآله به آن آراسته بود را بررسی کنیم می‌بینیم که هر وقت یکی از یاران می‌دید که نامناسب نشسته است او را راهنمایی می‌نمود و می‌فرمود که پسرم این چنین بنشین.
گاهی انسان چهارتاق می‌نشیند و میان پاهایش فاصله است. این منظره ناپسند است. پسرم پاهایت را به هم بچسبان. با ادب بنشین. با وقار و متین می‌نشیند. نشستن ناپسند است. اگر فرزندتان را دیدید که نادرست ایستاده یا راه می‌رود و یا نامناسب نشسته است باید او را نصیحت کنید. در تربیت اصل ادب است. وارد شد بگویید: پسرم سلام علیکم
باری عمیر ین وهب با صفوان بن امیه نشسته بود. به او گفت: والله ای صفوان اگر قرض‌های سنگین نبود و فرزندان خردسالم نبودند که پس از خود نگران آنان باشم می‌رفتم و محمد را می‌کشتم و شما را از او رهایی می‌بخشیدم. صفوان به او گفت: فرزندان تو تا زمانی که زنده باشند فرزندان من خواهند بود و قرض‌هایت هر چه باشند من می‌پردازم، پس برای این کار اقدام کن.
این عمیر بن وهب شمشیر خود را زهرآلود کرد. دست بر گردنش گذاشت و سوار شتر شد و به سمت مدینه رفت تا محمد را بکشد. رفتن وی به آن‌جا برایش توجیه داشت، زیرا پسرش در آن‌جا اسیر بود. وقتی از او پرسیدند که چرا این‌جا هستی؟ گفت: برای این‌که فدیه پسرم را پرداخت نمایم. وارد مدینه شد و سیدنا عمر او را دید. دید که قصد بدی دارد. گفت: این عمیر به دنبال قصد بدی این‌جا آمده است. عمر چه کرد؟ شمشیرش را از او گرفت و آن را به حمایل شمشیرش بست و او را نزد پیامبر برد. گفت: ای رسول خدا، این عمیر با قصد بدی آمده است. نظرت چیست. به او گفت: ای عمر او را رها کن. رها کرد. فرمود: ای عمر از او فاصله بگیر. از وی دور شد. گفت: ای عمیر به من نزدیک شو. به ایشان نزدیک شد. فرمود: چه چیزی تو را به سوی ما کشانده است؟ گفت: برای پرداخت فدیه‌ی پسرم آمده‌ام. فرمود: این شمشیری که بر گردن داری را چرا آورده‌ای؟ گفت: خداوند این شمشیر را نابود کند آیا در جنگ بدر به ما سود رساند؟ به او فرمود: آیا به صفوان نگفتی اگر بدهی‌های بسیار و فرزندان خردسالم نبودند که پس از خود نگران آن‌ها باشم می‌رفتم و محمد را می‌کشتم و شما را از او رهایی می‌بخشیدم؟ طبیعتاً وحی بر او نازل شده بود. راوی داستان می‌گوید: عمیر بن وهب برخاست و گفت: گواهی می‌دهم که تو رسول خدا هستی و آنچه که میان من و صفوان اتفاق افتاد را تنها خداوند می‌داند و بنابراین تو رسول الله هستی و من اسلام می‌آورم.
صفوان بن امیه هر روز به حومه‌ی مکه می‌رفت تا مسافران‌ها را ببیند و اخبار شیرین قتل محمد را بشنود. پس از مدتی یکی از مسافران آمد و گفت که عمیر اسلام آورده است. شاهد می‌گوید سیدنا عمر گفت: عمیر نزد رسول الله وارد شد در حالی که خوک از او برایم بهتر بود و از نزد ایشان خارج شد و در حالی که از برخی از فرزندانم برایم محبوب‌تر بود.
ما دشمنی همیشگی نداریم. شما کارش را نمی‌پسندید اما خودش را که می‌پذیرید. وقتی اسلام آورد گفت: عمیر نزد رسول الله وارد شد در حالی که خوک از او برایم بهتر بود و از نزد ایشان خارج شد در حالی که از برخی از فرزندانم برایم محبوب‌تر بود.

احترام، محبت و بزرگداشت جامعه‌ی اسلامی را بسیار مؤدب می‌نماید:

یک صحابی بزرگوار را دستگیر کردند. کفار قریش خواستند او را بکشند. پیش از آن‌که اعدام شود و البته به صلیب کشیده شود از او سئوالی پرسیدند. ابوسفیان پیش از به صلیب کشیده شدنش از او پرسید: ای خبیب، دوست داشتی محمد به جای تو نزد ما می‌بود؟ یک سؤال آشفته کننده بود. به خدا سوگند وقتی پاسخ خبیب را روایت می‌کنم بسیار مورد تاثیر قرار می‌گیرم. به او گفت: به خدا سوگند دوست ندارم نزد خانواده و فرزندان و سلامتی و نعمت دنیا را داشته باشم و خاری به چای رسول الله فرو برود. ابوسفیان می‌گوید: کسی را ندیدم که مانند یاران محمد که او را دوست دارد، کسی را دوست داشته باشند.
احترام، محبت و بزرگداشت جامعه‌ی اسلامی را بسیار مودب می‌نماید.
آنچه در زندگی مسلمانان مورد اهمیت است این است که پدر ارزش دارد. مادر، برادر ارزش دارند. برادر بزرگ‌تر مانند پدر است و عمو ارزش دارد. این روابط خانوادگی والا است. جهان غرب از تفرقه‌ی خانواده شکایت می‌کند. از شیوع انحرافات اخلاقی شکایت می‌کند. امیدوارم فراموش نکنید خداوند سبحان چیزهای ارزشمندی به ما داده است.
باری در استرالیا بودم و رئیس یک اقلیت مسلمان در هنگام خداحافظی گریست و گفت: به برادران ما در شام خبر بده که آشغال‌دان‌های سوریه بهتر از بهشت‌های استرالیا است. به او گفتم: چرا؟ گفت: در شام پسرتان از آن خودتان است. پسرتان مانند خودتان است. شما و پسرتان مسلمان هستید. اگر برخی از کوتاهی‌ها وجود دارد اما دین اسلام نزد شما بزرگ است. اما در نزد ما ممکن است فرزند نامسلمان یا ملحد باشد. ممکن است با حلقه‌ای در گوش بیاید. اگر حلقه در گوش راست باشد یک معنا دارد و اگر در گوش چپ باشد معنای زشت تری دارد و اگر در هر دو گوش باشد معنای بسیار بسیار بدتری دارد.

پایداری، کمال و احترام صفت‌هایی والا است که فرزندان را وادار به احترام پدران می‌کند:

image
بنابراین: ما در روابط خانوادگی محکمی قرار داریم و این لطف خداوند است. انسان وقتی سفر می‌کند نکات مثبت را با مثبت و منفی را با منفی می‌یابد. ما نکات بسیار مثبتی داریم. از خداوند متعال می‌خواهم شناخت این دین بزرگ و شناخت آدابی که مؤمن از آن بهره می‌برد، را نصیب ما کند.
یاران بزرگوار بسیار مؤدب بودند و مهمرین چیزی که وقتی از پسر عمویش پرسیدند: کدام یک از شما بزرگ‌تر هستید؟ گفت: او از من بزرگ تر است اما من زودتر از او به دنیا آمده‌ام.
مردمانی را می‌شناسم که پدران به فرزندانشان نیکی می‌کنند. به خدا فرزندانشان به حدی فراتر از تصور به پدر و مادرشان احترام می‌گذارند. احسان با نیکی و کمال با ادب برابر هستند. اکنون رو به پدران می‌گویم نیکی شما به فرزندانتان، کمالتان، پایبندی و پایداری شما و راستگویی و امانت داری شما همه‌ی این صفات والا فرزندانتان را بر احترام به شما وا می‌دارد و هر چه روابط بیشتر رشد کند روی گرداندن پدر از فرزندان عذاب بزرگ‌تری می‌شود. فقط روی برگردانی اش. نیازی به زدن و ادب کردنش نیست. روی گردانی از او بزرگ‌ترین عذاب او به شمار می‌رود.
از خداوند متعال می‌خواهم که این حقایق را در رفتار خانه‌ها نیز پیاده کند تا فرزندان ما به آدابی آراسته شوند و در پرستش خداوند بر اساس ادب اسلامی، پرورش یابد.

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر